مرهم جان من تویی
ورد زبان من تویی
چشم خمار من تویی
ایل و تبار من تویی
.....................................
رفته ام تا به تو عادت نکند دنیایم
این مدل رفتن من مردن تدریجی بود
....................................
نگاهش می کنم شاید به سمتم سر بگرداند
سر او بر نمیگردد مگر تقدیر برگردد
...................................
تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته
از غیرتمان بود نوشتند حسودیم
....................................
غیر را سر چو به زانوی تفکر نگرم
سوزم از غم که مبادا به خیال تو بود
........................................
غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که بیایی به خیال دگری
.........................................
غیرتم کُشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
...............................................
غیرتم کُشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
...............................................
با رقیبان سخن از کُشتن ما می گوید
کُشتن آن است که با غیر سخن می گوید
نظرات شما عزیزان: